دختران من

بنام خالق هستی بخش

فرشته های قشنگم سلام : مامانی خیلی وقت بود براتون چیزی ننوشته بود ببخشید امروز چهارشنبه ٢١/٤/٩١ است اسماء درتعطیلات تابستانی است و صبا هم خوشحال که اسماء باهاش بازی می کنه البته اسماء خانم خیلی سربه سر صبا میزاری نمی دانم دیگه چظور باهات رفتارکنم صبا هرچه ذوقت می کنه عزیزی عزیزی می کنه توبرعکس سرش داد میزنی و میگی نمی خوام بیاد پهلو م شبها هم موقع خواب میاد توبغلت میگه برم توبغل عزیزیم بخوابم ولی تو لجبازی می کنی ونمی زاری خیلی عصبانی میشم امیدوارم وقتی بزرگ شدی واینهاروخوندی بدونی چقدر دختربدی بودی. صبا جان این روزها عصرکه میشه اسماء بهت میگه برو به مامان بگو بریم توکوچه بازی بگو حوصله ام سررفته تو هم با زبان قشنگت میای میگی مامان برم...
21 تير 1391

به یاد بچگیهای خودم

جوجه های نازم خیلی وقت بود براتون چیزی ننوشتم امروز تلافی می کنم . خوب تابستان ازراه رسیده و اسماء جان هم با صبا مشغول بازی هستند البته زیاد کارتون نگاه می کنید که من خیلی ناراحتم دوست دارم بیشتر بازی کنید تا جلو تلویزیون بشنید. چندروز پیش خاله ومامان جون اومدن خونمون ومائده پیش ما موند فاطمه هم دخترعمه ات اومد خونمون وحسابی جمعتون جمع شده ظهرکه ازسرکارمیام مشغول مامان بازی هستید بااینکه خیلی خونه رو به هم می ریزید ولی وقتی می بینم چطورمشغول بازی هستید یادم به بچگیهای خودم می افته البته اسماء جان تو خیلی روحیه ات با این بازیها سازگاری نداره همش دلت می خواد مثل پسرها بری توکوچه وتوپ بازی واسکوترسواربشی مائده وفاطمه با هزار بدبختی تورو قانع ...
6 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختران من می باشد